بحران چین تا چه مقدار ترسناک است؟
به گزارش وبلاگ خوراکی، پل کروگمن؛ اقتصاددان و مقاله نویس معروف امریکایی است. او در سال 2008 میلادی به خاطر کوشش هایش در زمینه تجزیه و تحلیل چگونگی تاثیر مقیاس های مالی بر الگو های تجاری و مکان انجام فعالیت های مالی مفتخر به دریافت جایزه نوبل اقتصاد گشت. کروگمن نویسنده یا ویراستار 27 کتاب از جمله آثار علمی و کتاب های درسی و کتاب هایی است که برای مخاطبان عام تر است. هم چنین بیش از 200 مقاله علمی از او در مجلات حرفه ای و مجلات ویرایش شده منتشر شده است. او هم چنین صد ها ستون در زمینه مسائل مالی و سیاسی برای نیویورک تایمز، فورچون و اسلیت نوشته است. شرکت کنندگان در یک نظرسنجی در سال 2011 میلادی از میان اساتید اقتصاد او را اقتصاددان زنده زیر 60 سال مورد علاقه خود نامیدند. از جمله افتخارات و جوایزی که تا به امروز نصیب کروگمن شده می توان به جایزه آدام اسمیت از انجمن ملی اقتصاد کار (در سال 1995 میلادی)، دکترای افتخاری اقتصاد از دانشگاه آزاد برلین (در سال 1998 میلادی) و جایزه رکتنوالد در اقتصاد اعطا شده به وسیله دانشگاه فریدریش - الکساندر ارلانگن - نورنبرگ در آلمان (در سال 2000 میلادی) اشاره نمود.
به گزارش وبلاگ خوراکی به نقل از نیویورک تایمز، مسائل مالی سال های پس از پاندمی کووید منجر به مطرح شدن بحث های فکری و سیاسی شدیدی شده است. با این وجود، آن چه تقریبا همگان بر سر آن توافق دارند این است که بحران پس از کووید شباهت بسیار اندکی با بحران مالی دنیای در سال 2008 میلادی دارد. بنابراین، چین که بزرگترین یا دومین اقتصاد بزرگ دنیا (بسته به نحوه مقدار گیری ابعاد آن) محسوب می گردد به نظر می رسد در لبه بحرانی واقع شده است که بسیار شبیه شرایطی می باشد که سایر نقاط دنیا در سال 2008 میلادی آن را از سر گذراندند.
من به مقدار کافی به درک خود از چین اطمینان ندارم که قضاوت کنم آیا آن کشور می تواند این لحظه را پشت سر بگذارد یا خیر. در واقع، من مطمئن نیستم که آیا کسی از جمله مقام های چینی پاسخ این سوال را می داند یا خیر.
با این وجود، من فکر می کنم می توانیم به یک سوال مشروط تر پاسخ دهیم: اگر چین بحرانی به سبک سال 2008 داشته باشد آیا این بحران به طور عمده به بقیه دنیا سرایت خواهد نمود؟ پاسخ کاملا واضح است، خیر. به همان مقدار که اقتصاد چین بزرگ است آمریکا در معرض مسائل مالی و تجاری بسیار کم تری در مقایسه با چین واقع شده است. پیش از آن که به آنجا برسم بیایید در خصوص این که چرا شرایط چین در سال 2023 شبیه اقتصاد های اقیانوس اطلس شمالی هم آمریکا و هم اروپا در سال 2008 است صحبت کنیم.
بحران سال 2008 میلادی با ترکیدن حباب بزرگ مسکن در کشور های حوزه اقیانوس اطلس به وجود آمد. اثرات ترکیدن حباب با اختلالات مالی به ویژه سقوط بانک های سایه موسساتی که مانند بانک ها عمل می نمایند تشدید شد. آن شرایط خطری را ایجاد کرد که به مقدار عملیات بانکی بود، اما تا حد زیادی غیر قانونی و فاقد شبکه ایمنی ارائه شده برای بانک های معمولی بود.
اکنون نوبت چین است کشوری با بخش املاک و مستغلات متورم شده و بخش بانکداری در سایه که مشکل دار است. چین مسائل منحصربفردی به ویژه بدهی های کلان دولت های محلی را دارد. خبر خوب این است که چین مانند آرژانتین یا یونان نیست کشور هایی که مبالغ زیادی به طلبکاران خارجی بدهکار هستند. بدهی مورد بحث در اینجا در اصل پولی است که چین به خود بدهکار است. اصولا برای دولت ملی باید امکان حل بحران به وسیله ترکیبی از یاری های مالی بدهکاران و اصطلاحا کوتاه کردن موی طلبکاران وجود داشته باشد. با این وجود، آیا دولت چین صلاحیت کافی برای مدیریت نوع بازسازی مالی مورد احتیاج اقتصاد خود را دارد؟ آیا مسئولان آن کشور عزم کافی یا شفافیت فکری برای انجام کاری که باید انجام گردد را دارند؟
من به خصوص در خصوص آخرین نکته نگران هستم. چین باید سرمایه گذاری ناپایدار در املاک و مستغلات را با تقاضای مصرف نماینده بالاتر جایگزین کند. اما بعضی از گزارش ها نشان می دهند که مقام ارشد چینی کماکان نسبت به هزینه مصرف نماینده تردید دارند و آن را بی فایده قلمداد می نمایند و از این ایده توانمندسازی افراد برای تصمیم گیری بیش تر در خصوص نحوه خرج کردن پول شان اجتناب می ورزند. این که مقام های چینی با فشار آوردن به بانک ها برای ارائه وام های بیش تر به بحران احتمالی واکنش نشان می دهند امری اطمینان بخش نیست. بنابراین، چین ممکن است دچار بحران گردد. اگر چنین گردد چه تاثیری بر ما خواهد گذاشت؟
بیایید ببینیم امریکا در چین چه اندازه سرمایه گذاری نموده است؟ سرمایه گذرای مستقیم یعنی سرمایه گذاری مستلزم کنترل در چین و هنگ و کنگ حدود 215 میلیارد دلار بوده است. سرمایه اساسا سهام و اوراق قرضه کمی بیش از 300 میلیارد دلار بوده است. بنابراین، ما در مجموع درباره حدود 515 میلیارد دلار صحبت می کنیم.
شاید این عدد کمی به نظر نرسد، اما برای مالی به بزرگی اقتصاد امریکا عدد قابل توجهی نیست. اینجا یک مقایسه است. در حال حاضر، نگرانی های زیادی در خصوص املاک تجاری ایالات متحده به ویژه ساختمان های اداری وجود دارد که احتمالا به علت افزایش کار از راه دور با کاهش دائمی تقاضا روبرو هستند. ساختمان های اداری ایالات متحده در حال حاضر حدود 2.6 تریلیون دلار ارزش دارند که پنج برابر اندازه سرمایه گذاری در چین محسوب می شوند.
چرا یک اقتصاد بزرگ سرمایه گذاری اندکی را از ایالات متحده را جذب نموده است؟ اساسا من می خواهم استدلال کنم که علت آن خودسری های سیاست چین است که بسیاری از سرمایه گذاران بالقوه را می ترساند که آن کشور ممکن است شرایطی را ایجاد کند که شما می توانید وارد آن شوید، اما نمی توانید از آن خارج شوید.
در خصوص چین به عنوان یک بازار شرایط چگونه است؟ چین بازیگر بزرگی در تجارت دنیای است، اما چیز زیادی از ایالات متحده نمی خرد. خرید چین از امریکا در سال 2022 میلادی تنها در حدود 150 میلیارد دلار بود که کم تر از 1 درصد از فراوری ناخالص داخلی امریکا را شامل می گردد. بنابراین، رکود چین تاثیر مستقیم زیادی بر تقاضا برای محصولات ایالات متحده نخواهد داشت. این تاثیر برای کشور هایی که فروش بیشتری به چین دارند مانند آلمان و ژاپن بیش تر خواهد بود و به وسیله فروش به این کشور ها تاثیر کمانه ای روی آمریکا خواهد داشت. با این وجود، تاثیر کلی هم چنان کوچک خواهد بود. بحران مالی چین حتی ممکن است تاثیر مثبت کوچکی بر ایالات متحده داشته باشد، زیرا تقاضا برای مواد خام به ویژه نفت را کاهش می دهد و در نتیجه احتمالا تورم را کاهش خواهد داد.
هیچ یک از این موارد بدان معنی نیست که ما باید از احتمال رکود چینی ها استقبال کنیم یا از مسائل یک کشور دیگر شادمان باشیم. حتی بر اساس دلایل صرفا خودخواهانه ما باید نگران این باشیم که رژیم چین چه کاری ممکن است انجام دهد تا توجه شهروندان داخلی خود را از مسائل منحرف کند. با این وجود، از نظر مالی به نظر می رسد که ما به یک بحران بالقوه در چین نگاه می کنیم نه یک رویداد دنیای به سبک سال 2008 میلادی.
منبع: فرارو